علیرضا و سورنا؛ دانشجویان ناپدید شده و بقیه ماجرا  

 

خبرنامه امیرکبیر: دو هفته قبل یکی از دوستان در اینترنت پیغام دادم که در حال چت با «علیرضا فیروزی» هستم و نمی‌دانم چرا احساس می‌کنم، علیرضا نیست! در ابتدای همین صحبت بودیم، که پنجره‌ی جی‌تاک علیرضا باز شد و پیامی آمد که «درود، مجتبی جان». همین پیام کافی بود تا بدانم، علیرضا پشت این آی دی نیست و شخصی دیگری جای او نشسته است، چرا که علیرضا مرا به اسم مدیار صدا می‌کند و آن‌قدر در این سال‌های دوستی نزدیک و دوست هستیم مثل همیشه بگوید: چطوری مدیار. 

 
با شخصی که پشت آی دی نشسته شروع به صحبت می‌کنم تا ببینم چیزی به دست می‌آورم یا نه، حدس‌ام این بود که آی دی علیرضا هک شده است، اما جناب «مامور امنیتی» که وارد حریم خصوصی علیرضا شده، سوال‌های بی‌ربط می‌پرسید و حرف‌های بی‌ سر و ته می‌زد. اسم یکی دو تن از فعالین سیاسی را می‌برد و می‌گوید «لعنت بر … که بدبختمون کرد» با تعجب می‌پرسم چرا؟ می‌گوید:«مامورها آمدند ما را بگیرند، من و سورنا فرار کردیم» بعد هم در کمال حماقت  می‌پرسد «سورنا هاشمی را که می‌شناسی؟» باز برای این‌که شک‌ام به یقین تبدیل شود می‌پرسم علیرضا مگر نگفته بودی ‌می‌روی زنجان دنبال کارهای دانش‌گاه (در حالی که اصلن چنین مکالمه و حرفی با علیرضا نداشته‌ام)، جناب مامور امنیتی باز هم با حماقت می‌گوید«دروغ گفتم»، درخواست که کردم تلفن همراه‌اش را روشن کند تا تماس بگیرم، دیگر جوابی نداد. این مکالمه‌ها چندین بار دیگر با خانواده و دوستان دیگر نیز اتفاق می‌افتد…

 
حالا نزدیک به سه هفته است که علیرضا فیروزی و سورنا هاشمی ناپدید شده‌اند، یعنی در واقع به دست مامورین امنیتی ربوده شده‌اند و آن‌ها اجازه نمی‌دهند که این دو دانش‌جو با خانواده‌ی خود تماس بگیرند و آن‌ها را از این نگرانی دهشت‌آور رها کنند. علیرضا و سورنا در تبریز یا ارومیه بازداشت شده‌اند، طبق پی‌گیری‌های انجام شده از طریق آگاهی برای ردیابی تلفن همراه آن‌ها، مشخص شده که گوشی علیرضا خاموش در تهران است. این مساله نشان می‌دهد که علیرضا و سورنا در زندان اوین یا یکی از بازداشت‌گاه‌های اطلاعات تهران هستند، اما در همین تهران نیز اجازه‌ی برقراری ارتباط آن‌ها را با دو مادری که تنها آرزوی‌ کنونی‌شان «داشتن خبر سلامتی‌» فرزندشان است، نمی‌دهند.
 
بازداشت فعالین سیاسی و دانش‌جویی و بی‌خبر نگه‌ داشتن خانواده‌های آنان یک چیز است، ربودن دو نفر و بی‌خبر نگه داشتن یک چیز دیگر. از دستگاه قضایی و نهادهای امنیتی که برای پیش‌برد اهداف دولت و توقف فعالیت‌های افراد و گروه‌ها اعضای خانواده‌ی آنان را گروگان می‌گیرند، این جور اعمال چیز بعیدی نیست. دختر مهندس توسلی با آن شکل بازداشت شبانه و بازداشت خواهر شیرین عبادی مصداق بارز گروگان‌گیری یک «حکومت و دولت» اگر نیست، پس چیست؟
 
بیش از دو هفته است که ماموران امنیتی علی‌رضا فیروزی و سورنا هاشمی را ربوده‌اند، قوه‌ی قضاییه «باید» پاسخ‌گوی این آدم‌ربایی باشد، ارگان بازداشت کننده «باید» جواب‌گوی خانواده‌هایی باشند که با بی‌خبر نگه داشتن، آنان را «جان به لب» کرده‌اند. کسانی که وارد حریم خصوصی این دو شده‌اند «باید» پاسخ‌گوی عمل «وحشت‌آفرینی» که کرده‌اند باشند. جمهوری اسلامی با این اعمال گل‌چینی از اعمال‌ و رفتارهای غیرقانونی؛ غیرانسانی و ضدبشری شده است. ترور، گروگان‌گیری، آدم‌ربایی، ضرب و شتم شهروندان، سرکوب نهادهای مدنی، توقیف مطبوعات و بازداشت روزنامه‌نگارن، کشتار شهروندان و… هر چه بخواهیم از این‌ها در ایران امروز جاری است.
 
شنیده و دیده و خوانده‌ایم که آدم رباها بعد از دزدیدن اشخاص، با خانواده‌ی شخص تماس می‌گیرند و درخواست‌شان را مطرح می‌کنند، حتا برای این‌که خانواده‌ی طرف مطمئن شود، گوشی تلفن را به قربانی می‌دهند تا خانواده‌اش از سلامت او مطمئن شوند، می‌خواهم بدانم که ماموران نامحترم از یک دزد هم کم‌تر هستند که چنین کاری نمی‌کنند؟ گر چه تفاوت‌شان چیز زیادی نیست، آن دزد مستقیما پول به دست می‌آورد و به همان که می‌گوید راضی است، این دزد از روش‌های دیگر و به مقداری و چند میلیون و چند میلیارد هم راضی نیست! مجتبی سمیع‌نژاد